باز باران بارید.......خیس شد خاطره ها

باز باران بارید.......خیس شد خاطره ها

هرآنچه از دل برآید بر دل نشیند.....
باز باران بارید.......خیس شد خاطره ها

باز باران بارید.......خیس شد خاطره ها

هرآنچه از دل برآید بر دل نشیند.....

تقدیم به روح پاک پسرعموی عزیزم(ابوالفضل)

انا لله و انا الیه راجعون....

همه آمدیم که بازگردیم به سوی او 

نیامدیم که بمانیم و ماندگار شویم


به نام او آغاز میکنم خدایی که خالق هستی و نیستی ست،هرچه خواهد بنیان می نهد و بنیان هر کس را که خواهد از جهان بر میکند.


ابوالفضل جان سلام...... 


 

میدانم که روح بلندت اینجا در کنار ماست و صدایمان را میشنود

هروقت میگوییم ابوالفضل به جرأت میتوانم بگویم ابوالفضل ما چیزی از ابوالفضل تاریخ کم نداشت،دوازده سال بیش نداشت که تا به امروز درد کشید،پنج سال درد کشیدن از او مرد ساخت همان مردی که با دو دست بریده کیسه ی  مشک را که نماد زندگی بود به دندان کشید،ابوالفضل ما هم زندگی را تا لحظه ی آخر به دندان کشید و به خاطرش جنگید.

ابوالفضل جان،بیماری بهانه بود 

مثل یک اتفاق.............مثل یک حادثه

بهانه ای برای نبودن تو در بین ما،

دنیا لیاقت تو را نداشت،آری این دنیا ظرفیت فرشته ای چون تو را نداشت،همین بود که تو را پس زد،

آری بیماری فقط یک بهانه بود.........


درفضایی روشن و بی انتها 

راه به سوی آسمان ها باز بود

چشمه ی نور و صفای مهتاب

روح تو دیوانه ی پرواز بود


ابوالفضل عزیزمان شب آخر وداع شاد بود که از دردها رهایی می یافت،چرا که وی از الفبای زندگی فقط درد را آموخته بود.


ابوالفضل ما هیچ گناهی نداشت آن قدر در این دنیای فانی درد کشید که اگر کفر نباشد به جرأت میتوانم بگویم که خداوند به او بدهکار است...


برایش اشک نریزید 

چرا که روح پاک او از نور مهتاب،تا سپیده صبح با نسیم سحرگاه جاریست.

و بدانید که ابوالفضل حتی 

مناجات درختان را هنگام سحر

رقص عطرگل یخ را با باد

نفس پاک شقایق را در سینه ی دشت

صحبت چلچله ها را با صبح

همه را میشنود همه را میبیند......

ابوالفضل میبیند بهتر از هر روز چرا که دیگر درد نمیکشد....تب ندارد.......تشنج ندارد....

و حالا آرامش ابدی با او همراست.

هر چند که جگرمان می سوزد،وقتی به یاد می آوریم قطره ای آب ننوشیدی......آه جگرمان میسوزد که با مورفین هم یک لحظه نخوابیدی.....

به تو که رسید دنیا وارونه شده بود،خوبی هایش را از تو پنهان کردو دردهایش را نصیب تو ساخت.


یک ابوالفضل بود و یک تخت بیمارستان و یک خروار درد و حالا هم رفتی و همه ی درد ها را برای ما گذاشتی تا جگرمان بسوزد که از ضیافت این دنیا جرعه ای ننوشیدی.


خدایا حکمت چه بود که دراوج نوجوانی

آفتاب دیدگانش سرد شد

آسمان سینه اش پردرد شد


خدایا چقدر اشک ریختیم و شفای ابوالفضل عزیزمان را از درگاه تو خواستار شدیم اما تو بیشتر از ما محتاج او بودی،شاید فرشته ای چون او را در هفت آسمانت کم داشتی.

حال نه تختی هست نه سرمی که با درد در رگهای بی جانت روان گردد نه پرستاری که دلواپس تو گردد نه دردی نه ابوالفضلی که به خاطرش دستهایمان به آسمان برود.


خدایا به حق ابولفضل عزیزمان همه ی مریض های جواب کرده را شفا بده..........

قلب پدر و مادر ابوالفضل شکست،قلب پدران و مادران این چشم انتظاران شفای عافیت را نشکن......

به حق ابوالفضل ما به تن مریض های تخت بیمارستان لباس عافیت بپوشان........

و به پدر و مادرش قدرت بده که از این تند باد حادثه قد راست کنند و به خاطر دو فرزند دیگرشان سر پا بایستند.......

                                                                                                                                                   آمین


نظرات 7 + ارسال نظر
alireza شنبه 28 تیر 1393 ساعت 15:17

خدا رحمتش کنه...زیاد خودتو ناراحت نکن

خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه

ساحل یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 20:02 http://http://anne1997.blogfa.com/

میگن خدا خوب هاروگلچین میکنه!
خوش به سعادت پسرعموت چون خیلی خوب از پس امتحان الهی که خدا براش درنظرگرفته بود براومد...
خدارحمتش کنه و به بازماندگان صبربده.

مرسی دوست عزیزم....
خوشحال شدم که سز زدی و نظر گذاشتی

بنفشه سه‌شنبه 17 دی 1392 ساعت 10:49

عزیزم خیلی خوشحالم این مطلبو گذاشتی تو وبلاگت با وجود اینکه تو مراسم هفتمش خونده بودی ولی بازم اشک تو چشام جمع شد گاهی اوقات بدجور دلتنگش میشم ایشالله خدابه خونوادش صبر بده............خدارحمتش کنه هرچندکه اون اصلا هیچ گاهی نداشت درهرصورت از ای کار قشنگت واقعا ممنونم

خواهش میکنم عزیزم،منم خیییییییلی دلم براش تنگ شده...
مرسی که میای و نظر میدی

بنفشه دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 15:02

عزیزم خیلی ازاین کارت خوشم امد با اینکه میدونستم ولی بازم اشک تو چشام جمع شد خدا بیامرزتش هرچند که اون هیچ گناهی نداشت بازم مرسی از این کارت

عطیه دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 00:27 http://ghollakeman.blogfa.com

خیلی دردناک بود خدا بیامرزدش
خدا به پدرومادرشم صبر بده
ایشالا دیگه هیچ مریضی نباشه که بخواد تخت بیمارستانی رو پر کنه
آمین

آمین...
مرسی که سر زدی

زهرا یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 19:01 http://harfhayebarani.blogfa.com

عزیزم خدا رحمتش کنه :*

مرسی...

گیتی شنبه 14 دی 1392 ساعت 23:41 http://mehrabanmabodam.blogfa.com

خیلی ناراحت شدم عزیزم.
خدا بیامرزتش.ایشاا..همه مریضا هم شفا پیدا کنن

مرسی....
ایشاالا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.