باز باران بارید.......خیس شد خاطره ها

باز باران بارید.......خیس شد خاطره ها

هرآنچه از دل برآید بر دل نشیند.....
باز باران بارید.......خیس شد خاطره ها

باز باران بارید.......خیس شد خاطره ها

هرآنچه از دل برآید بر دل نشیند.....

دست های کوچکش...

دست های کوچکش

به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد

التماس می کند : آقا... آقا "دعا " می خری؟

و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند


و برای فرج آقا "دعا " می کند....
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.