باز باران بارید.......خیس شد خاطره ها

باز باران بارید.......خیس شد خاطره ها

هرآنچه از دل برآید بر دل نشیند.....
باز باران بارید.......خیس شد خاطره ها

باز باران بارید.......خیس شد خاطره ها

هرآنچه از دل برآید بر دل نشیند.....

شعر

باز باران بارید....خیس شد خاطره ها

مرحبا بر دل ابری هوا...

هرکجا هستی باش؛آسمانت آبی و دلت از غصه ی دنیا خالی...




حلقه....

دخترک خنده کنان گفت که چیست؟؟

راز این حلقه ی زر...

راز این حلقه که انگشت مرا..... 

اینچنین تنگ گرفته است به بر

راز این حلقه که در چهره ی او

اینهمه تابش و رخشندگی است....

مردحیران شد و گفت:

حلقه ی خوشبختی است،حلقه ی زندگی است....

همه گفتند:مبارک باشد!!

دخترک گفت:دریغا که مرا باز در معنی آن شک باشد

سالها رفت و شبی...............

زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه ی زر

دید در نقش فروزنده ی او

روزهایی که به امید وفای شوهر به هدر رفته هدر....

زن پریشان شد و نالید که وای....

وای این حلقه که درچهره ی او باز هم تابش و رخشندگی است

حلقه ی بردگی و بندگی است.......

                                         "فروغ فرخزاد "